به نام خدا

برای نماز صبح کی منو بیدار کرد؟آفرین !حاج حسن.... بعد از نماز بلافاصله با وسایلامون ریختیم تو اتوبوس. تنها مقصدمون دهلاویه بود و بعد از اون رفتیم ایستگاه راه آهن. دهلاویه محل شهادتدکتر چمران بود. عجیب ترین دکتری که دیده بودم!!! با اون همه امکانات و پول و ثروت از آمریکا بلند میشه میاد لبنان و ایران. من جاش بودم اصلا این کارو نمیکردم. الآن هم فکر می کنم باز هم نمی اومدم! توی یادبود فیلمِ لحظات آخر شهادت دکتر چمران را پخش کردند. عکس های شهید چمران از ولادت تا شهادت اون جا بود. بعد از زیارت مزار شهید گمنام به سمت ایستگاه راه آهن راه افتادیم. باز کوپه ما6نفره بود. آقایان احمدیان(از بچه های گل اصفهان و آمار و روزگار. به ما قول داده که اس پی اس اس پایان نامه مارو رفاقتی انجام بده!!!خیلی فدایی داره!) و رحمانی (از بِرار(برادر) های گل کشاورزی و جزو مثلث!! مثلث یک تشکیلات مخوف سه نفر است که هرکی وسط مثلث بیفته تمومه! یه جشن پتو رو افتاده!! ) اعضای جایگزین تو کوپه ما بودند. اولِ سفر کوپه 6 نفره تبدیل شد به کوپه 10نفره به زور خودمونو جا دادیم و نشستیم تخمه اُوردیم و خوردیم. راستی ما 2 تا فلاسک داشتیم. به اون جمعیت چایی هم دادیم. فرمانده(آقای خیابانی تنها!! از بچه های گل مشهد و مکانیک) رو هم چایی و تخمه دادیم. من چایی رو توی لیوان یک بارمصرف با سایز بستنی خور خوردم!! تازه پوست تخمه رو داخل همین ظرف ریختم!! تازه تر چایی که توی شب خوردم تو همین ظرف بود!!! البته قبلش اونو شستم. شب زیارت عاشورا توی واگن برگزار شد. بعد از زیارت عاشورا رفتیم توی یه کوپه تا حاجی ارزنی برای ما حرف بزنه. اون شب حاجی به ما حرف هایی زد که بیشتر به درد آینده می خورد. سید سجاد برگه های نظرسنجی رو بین بچه ها پخش کرد. آقای رحمانی و احمدپور کمپین زده بودند!! هرکی تو راهرو راه می رفت رو می گرفتند می اُوردن تو کوپه و روی گردنش التماس دعای فرج می نوشتند!!  اون شب  توی ارتفاع 2متری از کف کوپه خوابیدم.

 

 

صبح که بیدار شدم خبری نبود دوباره خوابیدم!! آقای رحمانی رفته بود توی کوپه ها یه دور بزند. وقتی برگشت دیدیم  شلوارش خیس بود!!عضو مثلث بودن این عواقب را نیز به دنبال دارد!! آقای احمدپور دسته کلید و چند چیز دیگر را گم کرده بود و کل کوپه رو زیر و رو کرد. عصبانیت ایشونو قبلا دیده بودم اما این دفعه سطحش بالاتر بود. بالاخره توسط حاج حسن اشیای گمشده پیدا شدند. وارد مشهد شدیم. یه دفعه ای بچه ها شروع به زمزمه کردن صلوات خاصه کردند. نزدیک ایستگاه نهایی بودیم. از همدیگر با یه روبوسی حلالیت می گرفتیم. فضاخیلیصمیمی بود.بهترین لحظات زندگیم بود.از قطار پیاده شدیم. تو مشهد هم شوشَل بستیم!! از ایستگاه سوار تاکسی شدیم تا باب الجواد رفتیم. تو مشهد بارون خوبی گرفته بود. فضا عالی و فول از انرژی مثبت بود!! جاتون واقعا خالی بود!! زیارت خیلی چسبید بالاخره درست و حسابی با آقا درد و دل کردم. رفتیم با حاج حسن و سردار عباسی و آقای احمدپور ساندویچ زدیم به دور از چشم مثلثی ها!! رفتیم سوار اتوبوس شدیم خانوما عقب نشستند. آقایون هم جلو. حاجی ارزنی یه نصیحت به ما و یه نصیحت به خانوما کرد. به ما گفت برای اینکه خانوما رو ادب کنین یه روز با اونا حرف نزنین!!! به خانوما گفت: برای اینکه آقایون رو ادب کنین یه روز باهاشون اخم باشین!!! توصیه های خوبی بود!!! شب سوار اتوبوس بیرجند شدیم.از مشهد تا بیرجند را خوابیده بودم 6صبح به بیرجند رسیدیم.

 

 

در تالار ولایت و مراسم اختتامیه راهیان نور93 منتظر شما هستیم. حتی شده یه کلاسو بپیچونید!! می ارزه!! تاریخش فعلا معلوم نیست. اطلاع رسانی می کنیم.

 

 

فعالیت بعدی ما در ماه رمضون 94 در اردوهای جهادی. شهدا منتظر شما هستند. می خوان تلاش شما رو برای کمک به محرومین ببینند.

 

 

راهیان نور 94 دربین 2 ترم برگزار می شود. شهدا از تمام دانشجویان اهل حال دعوت می کنند تا در این زیارت همراهتان باشند.

 

 

التماس دعای فرج